جمع بندي و نتيجه گيري از بنیاد های سیاسی صهیو نیسم


 

نويسنده: محسن قنبری آلانق




 

1. بازتعريف مسئله پژوهشي
 

مسئله اي که اين پژوهش با آن آغاز شد، فهم چيستي و چرايي پيوند ميان مسيحيت و صهيونيسم بود که در دهه هاي اخير، نمود خارجي فراواني يافته است. هدف ما، آشکار ساختن زواياي پنهان و پشت پرده جنبش صهيونيسم مسيحي و يافتن حلقه پيوند ميان آن و امپرياليسم فرانوي يهود بود تا درک درستي از رخدادهاي پايان تاريخي در عرصه بين الملل پديد آيد. ترسيم چشم اندازي از جريان صهيونيسم از بدو تشکيل تا ناتواني در رسيدن به اهداف سياسي در آينده و نيز برقراري نسبتي بين فساد عالم گير در آخرالزمان توسط يهود و استفاده ابزاري از آموزه موعودگرايي از اهداف اصلي اين پژوهش بشمار مي رود.
فرايند مسئله پژوهشي خود را با اين پرسش شروع کرديم که اساسا بين ادعاهاي جنبش سياسي صهيونيسم مسيحي و آموزه هاي موعودگرايي در سنت يهودي- مسيحي چه نسبتي وجود دارد؟ در اين پرسش، به چند مولفه اصلي اشاره شده است که پاسخ دهي مناسب به هر کدام، چشم انداز بحث را به خوبي روشن مي سازد. مراد از ادعاهاي جنبش، تظاهر به باورمندي به آموزه هاي ديني يهود و مسيحيت است که رويين ترين سطح اين جنبش بشمار مي آيد و ديگر اقدامات جنبش را در چنبره خود درمي آورد. به دليل اهميت و کانوني بودن موعودگرايي در باورهاي اين جنبش، اين مولفه بطور جداگانه در پرسش گنجانده شد؛ چرا که ديگر باورها به نوعي به آن معطوف است. هدف از اين پرسش حرکت از واقعيت موجود(تظاهر ديني) به سمت حقيقت پنهان(بنيادهاي سياسي) است.
پاسخي نيز که در مقام فرضيه پژوهش مطرح گرديد، اينگونه بازسازي شد که کارکردهاي جنبش سياسي صهيونيسم مسيحي، نسبت مستقيمي با آموزه هاي ديني ندارند و اين جنبش با استفاده ابزاري از آموزه هاي موعودگرايانه موجود در سنتهاي يهودي- مسيحي مي خواهد به اهداف سياسي- اقتصادي خويش دست يابد.

2. اثبات فرضيه پژوهش براساس الگوي واقع گرايي انتقادي
 

براي اثبات فرضيه پژوهش از الگوي تحليل واقع گرايي انتقادي باسکار استفاده شد. واقع گرايي انتقادي، الگوي نظري براي معرفت است که بر اساس آن، معرفت مستقيم به جهان خارج، تنها از طريق تاملات انتقادي بر واقعيتهاي جهان بدست مي آيد. بايد دانست معرفت انتقادي از طريق موارد زير حاصل مي شود:
1. توجه به درهم آميختگي واقعيتها با اسطوره ها؛
2. توجه به نقش اسطوره ها؛

3. سخت کردن واقعيت و ايجاد دنياي مجازي:
 

الف) سخت کردن معرفت صحيح با وارونه کردن واقعيت؛
ب) واسطه سازي و غير مستقيم کردن رابطه انسان با واقعيت.

4. ناب کردن واقعيت از طريق بررسي انتقادي:
 

الف) معرفت تجربي(سطحي شناسي)
ب) معرفت واقعي(واسطه شناسي)
ج) معرفت حقيقي(ژرفا شناسي)
در اين پژوهش تلاش کرديم در چارچوب نظري واقع گرايي انتقادي، با توجه و تمرکز بر اسطوره جنبش صهيونيسم مسيحي، فهرستي از ويژگيهاي واسطه گونه و نيز عملکرد آن را در جهان امروز فهرست کنيم و به واسطه زدايي ميان انسان سياست پژوه و واقعيتهاي سياسي نظام بين الملل بپردازيم. واقع گرايي انتقادي در اين پژوهش به کوششي مستمر براي ناب کردن واقعيت گفته مي شود. واقعيتي که در روابط بين الملل، قدرت محور است و از وجود دستان قدرتهاي بزرگ در پس پرده تحولهاي منطقه اي و بين المللي حکايت مي کند. براي ناب کردن واقعيت، عبور از سطح رويين واقعيت جنبش به سطوح زيرين آن ضروري مي نمايد.
واقع گرايي انتقادي، تلاشي است براي روشن ساختن ساختارهاي زيرين و روابطي که بطور مستقيم ديده نمي شوند و در پس صورت واقعيت اجتماعي جاي گرفته اند. به تعبير باسکار، واقع گرايي انتقادي با نوعي هستي شناسي مرتبط است که در آن جهان بصورت ساختارمند، متفاوت و متغير بنظر مي رسد. علم نيز فرايندي است که در پي شکار لايه هاي زيرين و بنيادين يک واقعيت در آني از زمان است که براي ما شناخته شده نيست و از نظر تجربي شايد هرگز روشن نشود. در اينجا سخن از نوعي معرفت اجتماعي است که به راحتي به دست نمي آيد؛ چرا که به موشکافي و نقادي واقعيت نياز دارد تا ساختارهاي پنهان براي ما کشف شود.
براساس نظريه واقع گرايي انتقادي، واقعيت مستقلي از معرفت ما وجود دارد و ناتواني در تمايز بين واقعيت و معرفت ما به آن، نوعي مغالطه معرفتي بشمار مي آيد. در واقع گرايي انتقادي، واقعيت از سه لايه تشکيل شده است: تجربي(مشاهده پذيري)، واقعي(بودن در زمان و مکان)وحقيقي(فرواقعي و قديم تر از معرفت). لايه سوم داراي ساختارهايي است که رخدادهاي مشاهده پذير از درون آنها نمود مي يابند. از اين رو، پديده هاي اجتماعي از ساختارهاي عميق حقيقت سرچشمه مي گيرند و واقعي و تجربي مي شوند. اين در حالي است که معرفت ما به پديده هاي اجتماعي در جهت عکس، مسير مي پيمايد(از تجربي به واقعي و در نهايت، به حقيقي). همين امر معرفت به آن ساختارهاي ژرف را دچار مشکل مي کند.
براساس اين رهيافت، پديده اي مثل جنبش صهيونيسم مسيحي را از سه لايه تشکيل شده است:
1. حقيقت: ساختارهاي قدرت و بنيادهاي سياسي اين جنبش که سنگ زيرين اين بنا هستند.
2. واقعيت: ايجاد اين جنبش پس از رايزني هاي سياسي و تکميل همگرايي لازم بين مسيحيت، يهوديت و نظام سلطه در يک زمان خاص و مکان مشخص.
3. تجربه: آنچه از اين جنبش به مثابه نمود بيروني مشاهده مي کنيم که رويين ترين سطح اين جنبش است و همگان به راحتي آن را درک مي کنند.
اگر بخواهيم فرايند معرفت سياسي خود را درباره اين جنبش تکميل کنيم، بايد حرکت معکوسي بپيماييم. البته ايستايي در هر مرحله، معرفت ما را ناقص و خلاف واقع مي کند:
1. تجربه: از آنجا که معرفت همواره از مشاهده پذيرها شروع مي شود، در قدم اول، معرفت ما به پوسته جنبش صهيونيسم مسيحي معطوف مي شود و ادعاهاي ديني آنها را به ماهيت جنبش تسري مي دهيم.
2. واقعيت: اگر معرفت ما بتواند يک مرحله به سمت عمق پيشروي کند، به واقعيت مي رسد. در اين مرحله، معرفت ما به جريان شناسي سياسي- اجتماعي اين جنبش در بستر زمان و جغرافياي بحث معطوف مي شود. مفهوم شناسي صهيونيسم(فرهنگي و سياسي) و نقش جغرافياي سياسي در به وجود آمدن آن و تبديل آن به صهيونيسم مسيحي در زمان متاخر، از اينگونه مباحث است که در اين پژوهش به اندازه کافي پي گرفته شد.
3. حقيقت: در صورتي که از مرحله دوم عبور کرديم و به عنوان نتيجه پژوهش معرفتي در مرحله دوم، توانستيم به لايه هاي زيرين اين جنبش پي ببريم، توانسته ايم معرفتي درست پيدا کنيم؛ معرفتي که از بنيادهاي خاص سياسي و روابط پنهان امپرياليستي در اين جنبش حکايت مي کند.
براي تحليل دقيق تر مباحث خود در چارچوب واقع گرايي انتقادي، به رابطه بين ساختار و عامل توجه جدي شد که درهم تنيدگي اين دو را در اين جنبش شاهد بوديم. عجين شدن ساختار قدرت و عامل يهودي- مسيحي در اين جنبش، آن را به چيزي تبديل کرده است که اسطوره صهيونيسم مسيحي ناميديم. توجه به اين نکته ضروري است که بدون رسيدن به معرفت حقيقي و ژرفاشناسي نمي توان رابطه درهم تنيده ساختار و عامل را به درستي درک کرد.
صهيونيسم مسيحي را به مثابه محصول ساختار قدرت نظام بين الملل و عجين شدن آموزه هاي ديني به مثابه ابزار هواداران اين جنبش مي توان بررسي کرد که درون آن، بنيادهاي سياسي و استفاده ابزارگونه از دين، واقع نمايي مي شود. شايد در نگاه اول، نتيجه اي غير از آنچه در اين پژوهش به دنبال آن بوديم، براي مطالعه کنندگان سطح نگر سياست حاصل شود، ولي با نگاه واقع گرايي انتقادي در اين پژوهش در پي نماياندن ساختارهاي زيرين درون اين جنبش برآمديم. اين ساختارها جهت حرکت پژوهشي را به زمينه شکل گيري اين جنبش معطوف مي کند. شرايط آشوب زده عرصه بين الملل پس از جنگ جهاني، تضعيف جهان اسلام، مباني فکري عصر روشنگري اروپا، نهضت پروتستانتيسم و در نهايت، اشتراک منافع قدرتهاي بزرگ، زمينه تشکيل دولت اسرائيل و شکل گيري جنبش هوادار آن- صهيونيسم مسيحي- را فراهم کرد.
افزون بر تحليل و فهم درست از جنبش صهيونيسم مسيحي، براي ترسيم آينده اين جنبش مي توان از رويکرد روش شناختي واقع گرايي انتقادي بهره جست که بيانگر اهميت تجريد و مفهوم سازي در شناخت آينده است. به باور طرفداران کاربرد واقع گرايي انتقادي در آينده انديشي، دو محور اصلي اين رويکرد در پيش بيني پذيري واقعيتها قابل توجه است که عبارتند از:
1. پذيرش واقعيت مستقل از ذهن انساني به مثابه موضوع مطالعه؛
2. ضرورت نگرش انتقادي و در حال تحول و تکامل براي شناخت آن واقعيت.
اين رويکرد از يکسو به توضيح واقعيتها هم زمان با داوري انتقادي در مورد آنها مي پردازد و از سوي ديگر، از تجريد و مفهوم سازي براي نگرش انتقادي به رويدادهاي آينده استفاده مي کند. براساس رويکرد واقع گرايي انتقادي، تدوين و توسعه چارچوبها و مفاهيم نظري، بخشي اساسي براي توسعه سناريوهاي مختلف از آينده است که در آنها نقش نگرشها، دانش و عوامل موثر در شکل دهي رويدادهاي آينده در نظر گرفته مي شود. ترسيم چشم انداز جنبش در پايان جريان شناسي اين جنبش نيز پس از صهيونيسم مسيحي، به ضعف آن در نبرد با اسلام سياسي در دهه هاي اخير، پرداخته شد.

3. جريان شناسي صهيونيسم از گذشته تا آينده
 

الف) شکست امپراطوري عثماني و قيموميت فلسطين
 

پس از جنگ جهاني اول و شکست امپراطوري عثماني، قيموميت فلسطين که در قلمرو عثماني بود، به انگليس واگذار شد. اين امر با توجه به دوره هاي سه گانه مقاومت اعراب و مسلمانان، زمينه را براي تاسيس دولت يهودي در سرزمين فلسطين آماده ساخت. بدين ترتيب يکي از دستاوردهاي اين قيموميت، تامين منافع دراز مدت انگليس و قدرتهاي همسو در خاورميانه بود. انگليس و دولتهاي همسو با در پيش گرفتن سياستهاي گوناگون تلاش کردند در پرتو شکل دادن مقدمات تاسيس اسرائيل در 1948م در منطقه خاورميانه، منافعشان را تامين کنند و اين خرده نظام را براي هميشه در چنگ خود داشته باشند.

ب) شکل گيري صهيونيسم فرهنگي
 

اين جنبش تاکيدمي کند که به تجمع همه يهوديان در فلسطين نيازي نيست و فقط تعدادي از نخبگان يهودي، در زمينه فرهنگ يهود- به مثابه شيرازه و عامل انسجام اين قوم- بايد در اين سرزمين سکونت گزينند وآنجا را به کانون معنوي براي يهوديان دنيا بدل سازند. طرفداران اين نگرش که به صهيونيستهاي فرهنگي شهرت يافتند، مخالف ياري گرفتن از دولتهاي اروپايي و غير يهوديان براي تحقق اين خواسته بودند و آنان را همکاران مطمئني نمي دانستند.

ج) گذار از صهيونيسم فرهنگي به صهيونيسم سياسي
 

صهيونيسم سياسي که با تدوين کتاب دولت يهود به دست تئودور هرتزل بنيان گذاري شد، خواهان تشکيل دولت ملي براي يهوديان است. اين خواسته پس از اولين کنگره صهيونيست جهاني در شهر بال سوئيس، بصورت عملي طرح و پيگيري شد. از ديدگاه صهيونيسم سياسي، يهوديان قبل از هر چيز يک قوم هستند تا يک مذهب و آيين اعتقادي.

د) پروتستانتيسم
 

همزمان با پديدار شدن جنبش اصلاح ديني مارتين لوتر در قرن شانزدهم، نطفه اوليه صهيونيسم مسيحي منعقد شد. واژه پروتستانتيسم از ابتکارهاي مجمع دوم اشپاير در فوريه سال 1529م. است. اين مجمع تصميم گرفت به مدارا و تساهل با پيروان لوتر در آلمان پايان دهد. در آوريل همان سال، شش تن از شاهزادگان آلمان به همراه مردم چهارده شهر با دفاع از آزادي انديشه و حقوق اقليتهاي ديني، به اين تصميم سرکوب گرانه اعتراض کردند. اصطلاح پروتستانتيسم از اين اعتراض گرفته شده است. از اينرو، کاربرد اصطلاح پروتستان(معترض) در مورد افراد يا حوادث پيش از آوريل سال 1529م براي پديدآورندگان نهضت اصلاح گرايي
پروتستاني، تا اندازه اي نادرست است. خود نهضت اصلاح ديني هم از عوامل متعددي اثر پذيرفته است. براي نمونه، آليستر مک گراث در کتاب درآمدي بر انديشه اصلاح ديني استدلال مي کند که دو جريان فلسفه مدرسي قرون وسطا و اوج گيري اومانيسم هم گام با عصر نوزايي غرب، در پيدايش نهضت اصلاح ديني بيشترين تاثير را داشته اند.

ه) تولد جنبش صهيونيسم مسيحي
 

صهيونيسم مسيحي، پديده جديد ديني و سياسي در مسيحيت بود که کليساي انگليس آن را در اواخر قرن نوزدهم ميلادي بوجود آورد.
پروتستانهاي مقيم امريکا و انگليس اين جريان نوظهور را جنبش «عملي کردن خواسته هاي مسيح» و «عملي کردن پيشگويي هاي انجيل» نيز مي نامند.
در اين زمينه در اواخر قرن نوزدهم مفسر معروف انجيل از امريکا به نام سايرس اسکوفيلد، تفسير انجيل را مطابق با افکار جديد جان داربي انگليسي، نوشت. اين تفسير انجيل، معتبرترين تفسير انجيل براي پروتستانهاي سراسر جهان و بهترين مرجع براي انجيل شناخته شده است.
پيروان اين مکتب، خود را مبلغان انجيل مي دانند و معتقدند پيروان اين مکتب، مسيحيان دوباره متولد شده اند. به باور اين گروه فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاک خواهند شد. از ويژگيهاي ممتاز پيروان اين مکتب، اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم است، به گونه اي که تعصب اين مسيحيان به صهونيسم بيش از صهيونيست هاي يهودي مقيم اسرائيل و امريکاست. مي توان گفت صهيونيسم مسيحي، ابزار ايدئولوژيکي براي انتقال حمايت بين المللي تنها از يک دولت يهودي در فلسطين است. نبايد فراموش کرد که مجمع عمومي سازمان ملل متحد چگونه در سال 1975م، قطعنامه 3379 را که در آن، صهيونيسم به نژادپرستي و تبعيض نژادي تعريف شده است، تصويب کرد.
مسيحيت صهيونيست در پايان قرن نوزدهم به صورت جريان عميقي در فرهنگ غرب رسوخ کرد و از آن زمان به بعد، فعاليت خود را از عرصه کلام، فلسفه، ادبيات و رمز و راز به صحنه سياست تغيير داد.

و) توليد سامانه باورهاي ديني و سياسي
 

اين جنبش، دفاع از اسرائيل را در قالب «هزاره گرايي» و«تقديرگرايي» تحليل مي کند که توجه به آنها، معرف باورها و فکر صهيونيسم مسيحي است. هزاره گرايي بر اين امر تاکيد دارد که در ابتداي هر هزار سال، يک منجي از سوي خداوند مي آيد و دين خداوند را نصرت مي دهد و مومنان را از دست ظالمان رها مي کند. براين اساس مبلغان اين جنبش، با پيشگويي آمدن مسيح در ابتداي هزاره سوم ميلادي، جهان را در آستانه ظهور فرض مي کنند. همچنين بنظر تقديرگرايان، خداوند براي پايان جهان طرح دارد و همه بايد تسليم تقدير و طرح الهي باشند. آنان بر اين باورند که هفت مرحله در پيشگويي هاي کتاب مقدس براي آينده جهان مطرح شده است که عبارتند از:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين؛
2. تاسيس دولت يهودي؛
3. جهاني بودن مواعظ انجيل که شامل اسرائيل نيز مي شود؛
4. سرخوشي مومنان کليسا وقتي وارد بهشت مي شوند؛
5. رنج و محنت هفت ساله که مومنان باقي مانده در زمين را عذاب خواهد داد و يهوديان ستم خواهند ديد. در اين دوره خوبان عليه نيروهايي که «ضد مسيح» آنها را رهبري مي کند جنگي به راه خواهند انداخت؛
6. نبرد آرماگدون در دشت مجيدو در اسرائيل برپا خواهد شد؛
7. شکست ضد مسيح و ارتش او و به دنبال آن، ايجاد پادشاهي سرشار از صلح مسيح به مرکزيت اورشليم.

ز) کانوني شدن منجي گرايي
 

منجي گرايي، آموزه اي ديني است که جلوه راهبردي و عملياتي يافته است. در بحث از منجي گرايي، به دو بخش نظري و عملي جايگاه اين دکترين پرداخته شد.

ح) نفوذ در کانونهاي قدرت جهان
 

جمعيت يهوديان در کشورهاي مسيحي بويژه امريکا، اندک است، ولي از نظر کارکردي و نفوذ در ساختارهاي دولتي اثر گذار، اکثريت بشمار مي آيند. صهيونيسم مسيحي براي کسب قدرت بيشتر، اهداف خويش را از طريق هژموني امريکايي در خاورميانه بازيافت مي کند.

ط) کارويژه هاي جهاني جنبش
 

يک. طراحي حادثه يازده سپتامبر 2001
 

نومحافظه کاران حاکم بر امريکا پس از حمله تروريستي به برج هاي دوقلوي نيويورک، اذهان عمومي را به سمت خارج از امريکا و کشورهاي اسلامي هدايت کردند که اين وضعيت پيگيري راهبرد اسرائيل براي تحقق روياي «سرزمين موعود از نيل تا فرات» با درهم شکستن مسلمانان است. واژه «انتقام» براي يهوديان همانقدر مقدس است که واژه «دفاع» براي مسلمانان. به اين ترتيب، «بيگانه ستيزي» و «دفاع از حقوق بشر با مداخله نظامي» (يعني دفاع از حقوق بيگانگان) را در سياست امريکا مي توان جمع کرد.

دو. طرح «خاورميانه بزرگ»
 

طراحي حوادث 11 سپتامبر به دست صهيونيستها، راهکاري براي عملياتي سازي «طرح خاورميانه بزرگ» بود که آن را هم براي تشکيل سرزمين موعود اسرائيلي و فراهم شدن مقدمات ظهور مسيح پس از آن ترسيم کردند.
شيمون پرز، نخست وزير اسبق اسرائيل در اوايل دهه 90 ميلادي، هدف از طراحي «خاورميانه جديد» را پيوستن اسرائيل به جامعه کشورهاي عربي اعلام کرد.

سه. نرسيدن جنبش به اهداف سياسي
 

برآيند امواج نُه گاه مي بايست به هژموني صهيونيسم بر جهان ختم مي شد؛ در حاليکه مطالعه تاريخي و سياست مبتني بر روابط بين الملل، چيزي جز آن را اثبات مي کند و آن، شکست صهيونيسم در دستيابي به اهداف سياسي خود است. بيداري اسلامي از نوع سياسي آن، به مانعي جدي در برابر توسعه طلبي هاي صهيونيسم بدل شده است که رفع آن نيز محال مي نمايد.

1. قرآن کريم.
2. کتاب مقدس.
3. آريايي نيا، مسعود، «مباني ديني رفتار و فرهنگ سياسي راست افراطي در اسرائيل»، فصلنامه مطالعات منطقه اي، 1380.
4. ابوخليل، محمود، کمونيسم محلي، ترجمه محمدفرزانه، شيراز، توحيد، [بي تا].
5. احمدي، حميد، ريشه هاي بحران در خاورميانه، تهران، کيهان، 1377.
6. بهروز لک، غلامرضا،«درآمدي بر مسائل سياسي دکترين مهدويت»، مجله انتظار موعود، سال پنجم، شماره 16.
7. بهروز لک، غلامرضا،«درنگي در مفهوم شناسي بنيادگرايي اسلامي»، کتاب نقد، سال هفتم، شماره 2و3.
8. دوئرتي، جيمز و ديگران، نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل، ترجمه وحيد بزرگي و عليرضا طيب، تهران، قومس، چاپ دوم، 1376.
9. دهشيار، حسين،«روانشناسي جورج دبليو بوش و سياست خارجي امريکا»، مجله سياست خارجي، تابستان1381.
10. ذاکري، قاسم، «صهيونيسم مسيحي و خاستگاه مذهبي حمايت امريکا از اسرائيل»، کتاب امريکا:ويژه روابط امريکا- اسرائيل، تهران، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر، 1382.
11. ريترز، جورج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، علمي، چاپ پنجم، 1380.
12. زيدآبادي، احمد، دين و دولت در اسرائيل، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1381.
13. سعيد، بابي، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلام گرايي، ترجمه غلامرضا جمشيدي نيا و موسي عنبري، تهران، دانشگاه تهران، 1379.
14. سلمان، عمرو، رسالت ارماگدون، ترجمه عباس سيدمير جمکراني، کيهان،1382/3/26.
17- ـــــــــ ،«يهودگرايي بوش»، ماهنامه پرسمان، شماره 21، خرداد 1383.
18. ـــــــــ ،فلسطينيان و صهيونيسم، قم، مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1381.
19. صاحب خلق، نصير،«پيوريتن ها و صهيونيسم مسيحي»، ماهنامه موعود، شماره 42، بهمن و اسفند1382.
20. ضابط، حيدررضا، نگاهي به پيوند پروتستان و صهيونيسم، کيهان، 1382/6/24.
21. ضميران، محمد، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، تهران، هرمس، 1379.
22. طباطبايي، علي، «خاستگاه قدرت يهوديان امريکا»کتاب امريکا:ويژه روابط امريکا- اسرائيل، تهران، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر، 1382.
23. کارگر، رحيم، «نشرخواهي دکترين مهدويت»، مجله انتظار موعود، سال پنجم، شماره16.
24. کريميان، احمد، يهود و صهيونيسم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1384.
25. کريمي نيا، محمدمهدي، «ماهيت اعتقادي و ديني صهيونيسم»، کتاب نقد، شماره 32، پاييز1383.
26. گارودي، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه نسرين حکمي، تهران، سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم، 1369.
27. گروه امنيت ملي،«جنگ آينده در دکترين نظامي رژيم صهيونيستي»، مجله سياست دفاعي، تهران، پژوهشکده علوم دفاعي دانشگاه امام حسين، سال هشتم، شماره2، پاييز و زمستان 1379.
28. مجتهدزاده، پيروز، «طرح خاورميانه بزرگ و تحقق نظام تک قطبي امريکا در جهان» خراسان، 1387/7/6.
29. مک گراث، آليستر، مقدمه اي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ترجمه بهروز حدادي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382.
30. منصوريان، محمدعلي،«صهيونيسم مسيحي و جهان اسلام» کتاب نقد، شماره 32، پاييز1383.
31. مورگنتا، هانس جي، سياست ميان ملتها، ترجمه حميرا مشيرزاده، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ دوم، 1379.
32. نجفي يزدي، سيد حسين، پروتکل دانشوران يهود، ترجمه بهرام محسن پور، قم، ناظرين، 1382.
33. هلال، رضا، مسيحيت صهيونيستي و بنيادگرايي امريکا، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1383.
34. يوسفي محمد، اميرحاجي، «خاورميانه پس از 11 سپتامبر با تاکيد بر مناسبات اعراب و رژيم صهيونيستي»، مجله سياست خارجي، زمستان1380.

35. Barbour.Myths,Modrls and paradigms, London,1974.
36. Cited in 'The Church and Israel' by Michael Horton, Modern Reformation,May/June1994.
37.GrahamE.Fuller,the future of political Islam,USA,palgrave Macmillan,2003.
38. Hal Lindsey,theRoad to Holocaust,New York:Bantam,1989.
39.MortezaH.Ardebili,"Unpublished Lecture Notes Notes:Social Science610,philosophy of Social Science,"Department of Economics&Social Science Consortium,University of Missiuri-kansas City,Fall2001.
40. Rob Richards, Has God Finished with Israel? Crowborough,Monarch,1994.
41. Roy Bhaskar,The possibility of Naturalism:A philosophical Critique of the contemporary Human Scuences(3rd edition),New York and London:Routedge,1998.
42. Shimon peres, the New Middle East, My Henry Holt and Company,lst ed.1993.

43. «آنتي سميتيزم: تحول در مفهوم و دستاويزي در کاربرد «به نقل از: خبرگزاري مهر، 1383/7/27، قابل دسترس در پايگاه: www.bashgah.net
44. «جهاني شدن و روش شناسي آينده انديشي»، منتشر شده در تاريخ 1386/7/2، قابل دسترس درپايگاه:www.Aftab.ir
45. «موعود در آيين بودا»(منتشر شده در تاريخ1385/4/5) قابل دسترش در پايگاه: www.bfnews.ir
46.«نص مشروع(الشرق الاوسط الکبير)»، دارالحياه، 1322004،http://www.daralhayat.com
47. آجرلو، سيعد، «سايه صهيونيستها بر آوارهاي نيويورک»، قابل دسترس در پايگاه:
www.e-resaneh.com/persian/siyadee/Archive/saye sehyounist.htm.
48.ادامه مطلب، فرخ، «خشونتهاي پست مدرن: انفجارهاي 11 سپتامبر از نگاهي ديگر» قابل دسترس در پايگاه:
www.E-resaneh.com/persiam/siyasee/Archive/khoshllnathaye post modern.htm
49. امير شيخ نوري، محمد، «افسانه اسرائيل: مروري بر چگونگي تشکيل اسرائيل» به نقل از:ماهنامه زمانه، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
50. باباپور، محمدمهدي، «اعتقاد به مهدويت در اديان الهي و نقش آن در
#190
زمينه سازي ظهور آن حضرت»(منتظر شده در تاريخ1384/10/25) قابل دسترس در پايگاه:
www.rasad.ir.
51.پاک آيين، محسن، «نومحافظه کاري و سوداي جهان شمولي امريکايي»، (منتشر شده در تاريخ1384/8/10)قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
52. پايگاه يهود، قابل دسترس در پايگاه:
http://www.yahood.net/maghalat/bank2/dl/5.htm.
53. الداعور، محمد، «مشروع امريکي يرسم خريطه جديده للمنطقه: الشرق الاوسط الکبير او الجديد»، الجزيره، عدد 72، 25محرم 1425. قابل دسترس در پايگاه:
www.al-jazirah.com
54. رجب، مصطفي«سياست هاي صهيونيستي»به نقل از:روزنامه الشرق، چاپ قطر، 2003/7/14م. قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
55. شاه حسيني، «تصوير منجي در رسانه هاي غرب»(منتشر شده در تاريخ 1384/10/18) قابل دسترس در پايگاه:
www.rasad.ir
56. شفيعي سروستاني، اسماعيل، «موعودگرايي يا انگاره آخرالزمان»،
گفتگويي در کنفرانس موعود اديان(82/11/24) به همت مرکز اسلامي انگلستان و مشارکت نزديک مرکز گفتگوي اديان انگلستان و نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در شهر لندن، قابل دسترس درپايگاه:
www.muood.org
57. شيرودي، مرتضي«چيستي صهيونيستم»به نقل از:ماهنامه پرسمان، شماره 25، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
58. ــــــــــ ،«مسيح، ضد مسيح»(منتشر شده در تاريخ 1384/3/11)، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
59. ــــــــــ ، «نژاد برتر و ملت مقدس»به نقل از:ماهنامه پرسمان، شماره 26، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
60. قائمي نيا، عليرضا، مدلهاي معرفت ديني، تهران، انتشارات باشگاه انديشه، ويراست اول، پاييز 1386، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
61. قلي پور، بهنام، «کمدي سياسي صهيون مسيحي»، بولتن چالشها، شماره 15، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
62. کعوش، محمود، «محنت فلسطينيان از روياي هرتزل تا آمدن شارون تروريست طي سالهاي 1897 تا2005م.» مرکز اطلاع رساني فلسطين، قابل دسترس در پايگاه:
www.palwstine-persian.info.
63. کرماني، نويد، «بنياد گرايي يهودي و تحولات اخير در صهيونيزم»به نقل از:روزنامه ايران، 1383/8/20، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
64. ليند، مايکل، «سيطره بر کاخ سفيد»، ترجمه نعمت الله مظفرپور، شبکه خبر
دانشجو، 1383/2/27، قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
65. مظاهري، مهدي، «نظريه ساختار- کارگزار»منتشر شده در تاريخ 1386/10/10، قابل دسترس در پايگاه:
http://mmazaheri.blogfa.com/post-32.aspx
66. مفتاح، محمدصالح،«مسيحيت صهيونيستي»(منتشر شده در تاريخ 1383/8/13)قابل دسترس در پايگاه:
www.bashgah.net
67. هالسل، گريس، «آرماگدون:تدارک جنگ بزرگ»، ترجمه خسرو اسدي، (منتشر شده در تاريخ1383/8/27)قابل دسترس در پايگاه:
www.sharifNews.com.
68. Critical realism,From Wikipedia,the free encyclopedia,(online) available in:www.wikipedia.org.
69. Fadhel kaboub,Roy Bhaskar's Critical Realism:ABrief overview and a critical Evaluation,(online)cited in December 2001.
Available in:http://f.students.umkc.edu/fkfc8/BhaskarCR.htm.
70. http://armageddon.mihanblig.com.
71. http://www.princeton.edu/lalexand/religion.htm#top.
72. http://www.whitehouse.gov/news/releases/2004/01/20040124-1.
73.www.earlham.edu/pols/17fall97/middleeast/christian.httm#theological.
منبع : محسن قنبری آلانق / بنيادهاي سياسي جنبش صهيونيسم مسيحي و انگاره موعود گرايي/ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / قم :چاپ اول 1388